نویسنده : محمدحسین کیانی



 
آغازین بخش این نوشتار به ماهیت آرامش و رابطه آن با تعالیم معنوى و آموزه هاى اسلامى به عنوان شاخصه اى براى شناخت و ارزش گذارى انسان کامل و سالم اختصاص یافت که ادامه آن را در این شماره در پى مى خوانید.

بازشمارى عوامل اضطراب زا

به تعبیرى، آغاز بروز اضطراب، ترس و ناآرامى از آن جایى است که آدمى قبل از انجام هر کارى در عقل خود مقدمات آن را طورى مى چیند که وقتى عمل را انجام مى دهد مشتمل بر مصالح او باشد و در سعادتش تأثیر خوبى بگذارد، و سعادت اجتماعى او را به قدر خودش تأمین کند، آن گاه بعد از ردیف کردن مقدمات، در فکر و عقل، عمل را طورى که نقشه اش را کشیده انجام مى دهد.
این عمل فکرى وقتى بر طبق اسلوب فطرى آدمى صورت بگیرد و با در نظر داشتن این که انسان نمى خواهد و نمى طلبد مگر چیزى را که نفع حقیقى در سعادتش داشته باشد، قهرا این عمل فکرى طبق جریانى جارى مى شود که منتهى به سکونت و آرامش خاطر باشد. و خلاصه، قبل از هر عمل، نقشه آن را طورى مى چیند که در هنگام انجام عمل بدون هیچ اضطراب و تزلزلى آن را انجام دهد.
این وضعِ انسانى است که داراى حکمت به معناى اخلاقى آن است، امّا انسانى که در زندگى خود و در مادیات فرو رفته و تابع هوى و هوس خود باشد، همواره در مقدّمه چینى هاى فکرى اش دچار اشتباه مى شود، چون منافع واقعى و خیالى در دلش مختلط شده، نمى توان آن دو را از هم جدا کند. مسائل خیالى با آن زرق و برقى که در خیالات است در مسائل فکرى و جدّى او مداخله مى کند. گاهى باعث انحراف او از سنن صواب و گاهى باعث تردید و اضطرابش مى شود، به طورى که نمى تواند با اراده خود تصمیم بگیرد و به طور جدّى اقدام کند.
6. کسى که داراى ایمان به خداى تعالى است، تکیه بر پایگاهى دارد که هیچ حادثه و گرفتارى تکانش نمى دهد. به رکنى وابسته است که انهدام نمى پذیرد. چنین کسى امور خود را بر پایه معارفى بنا نهاده است که شک و اضطراب قبول نمى کند، او هیچ سرنوشتى را به دست خود نمى داند تا از فوت آن بترسد و یا از فقدانش اندوه ناک یا در تشخیص خیر و شرّش دچار اضطراب شود.(تفسیر المیزان، ج2: 438)
بارى، چگونه ممکن است انسانى که داراى حکمت به معناى اخلاقى است، دچار یکى از انواع چهارگانه عوامل اضطراب و ناآرامى زیر شود:
1. اضطراب در اثر تضاد بین خواست هاى بى نهایت شهوت و امکانات محدود انسان؛
2. اضطراب در اثر تضاد بین خواست هاى لذت جویانه شهوت و خواست هاى تکامل گرایانه فطرت؛
3. اضطراب در اثر تضاد بین خواست هاى لذت جویانه شهوت در تماس با مدارهاى اصلى زندگى (خانواده، دوستان و اقوام)؛
4. اضطراب در اثر عدم دستیابى به اهداف یا گم کردن هدف.(مکانیزم بروز اضطراب از دیدگاه روان شناسى اسلامى، شماره7و8)

عوامل و موانع آرامش

نتیجه کنکاش در آموزه هاى اسلام نشان از آن دارد که عوامل ایجاد آرامش، ریشه در پرداختن به فرامینى است که علاوه بر ایجاد و رشد نوعى آرامشِ عمیق عرفانى، باعث سعادت و آسایش اخروى انسان ها است. در این مکتب به تمام این موارد پرداخته و بعد از بسط آن ها، راه کارهاى مقابله با پدیده »سلب آرامش« مطرح شده است. از این رو، عملاً به معضل عدم آرامش روح و روان رسیدگى شده است.
برخى از عوامل ایجاد آرامش روان در میان قلمرو وسیع تعالیم اسلامى عبارتند از:
1. ایمان در برابر کفر و شرک، که در قرآن چنین آمده است:» ألا إنّ أولیاء اللَّه لا خوف علیهم و لا هم یحزنون«.(یونس/ 62)
آگاه باشید که اولیاء خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند.
و امام صادق (ع) فرمود: »و ما من مؤمن إلّا و قد جعله اللَّه له من ایمانه انسا یسکن إلیه حتّى لو کان على قلّة جبل لم یستوحش«.(بحارالانوار، ج70: 111)
هیچ مؤمنى نیست مگر این که خدا ایمان او را انیس و همنشین براى او قرار داده که با آن به آرامش مى رسد، به طورى که اگر در قله هم تنها باشد وحشتى ندارد.
2- ذکر و یاد خدا در برابر روى گرداندن از یاد خدا، که در قرآن چنین آمده است: »الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر اللَّه ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب«. (رعد/ 28)
آن ها کسانى هستند که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا مطمئن است. آگاه باشید که تنها با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد.
و امام سجاد (ع) فرمود: »الهى فاجعلنا من الذین ترشحت اشجار الشوق الیک فى حدائق صدورهم و اطمأنّت بالرجوع إلى ربّ الأرباب أنفسهم«.(صحیفه سجادیه، مناجات العارفین)
خدایا ما را از کسانى قرار ده که درختان شوق در سینه هاى آن ها جاى گرفته و قلب هاى آن ها با بازگشت به پروردگار آرامش یافته است.
و پیامبر اسلام (ص) فرمود: »علیک بذکر الله فإنّه نور القلب«. (غرر الحکم و درر الکلم، ح6103)
بر تو باد به یاد خدا که روشنایى دل است.
3. همراهى با دوست و همسر و فرزندان در برابر تنهایى، در قرآن چنین آمده است: »و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم ازواجاً لتسکنوا إلیها«. (روم/ 21)
و از نشانه هاى خدا این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آن ها آرامش یابید.
و امام صادق (ع) فرمود: »الانس فى ثلاث: فى الزوجة الموافقة و الولد البار و الصدیق المصافى«. (بحار الانوار، ج78: 231)
انسان به سه چیز آرامش مى یابد: همسر سازگار، فرزند نیکوکار و دوست صادق.
4. صحت و سلامت در برابر بیمارى، که امام صادق (ع) فرمود: »پنج چیز است که هر کس یکى از آن ها را نداشته باشد پیوسته زندگى اش ناقص، عقلش نابود و قلبش پریشان و نگران است: اولین آن ها سلامت بدن است«.(الخصال: 284)
5. وسعت رزق در برابر مشکلات مادى و معیشتى، که پیامبر اسلام (ص) فرمود: »إنّ النفس إذا أحرزت قوتها استقرت«. (الکافى، ج5: 89)
هر گاه نفس انسان روزى خود را فراهم دید سکون و آرامش مى گیرد.
6. بندگى و اطاعت در برابر گناه و معصیت، که پیامبر اسلام (ص) فرمود: » إنّ الاثم ما لیس یسکن إلیه النفس و لم یطمئنّ إلیه القلب«.(کنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال، ج3: 426)
گناه چیزى نیست که نفس به آن آرام گیرد و قلب به آن اطمینان یابد.
و همچنین فرمود: »فإنّ الخیر طمأنینه و الشرّ رینه«. (همان: 431)
کار نیک آرامش بخش و کار بد تزلزل آور است.
على (ع) فرمود: »حرس الله عباده المؤمنین بالصلاة و الزکاة و مجاهدة الصیام فى الأیّام المفروضات تسکیناً لأطرافهم، و تخشیعاً لأبصارهم، و تذلیلاً لنفوسهم، و تخفیفاً لقلوبهم«. (نهج البلاغه، خطبه191)
خداوند بندگان مؤمنش را با نماز، زکات و روزه هاى واجب حفظ مى کند، در حالى که اینها موجب آرامش اعضا و خشوع چشم ها و ذلت نفس ها و آرامش قلب هاى آنهاست.
7. محبّت و دوستى در برابر کینه و دشمنى، که امام على(ع) فرمود:» الحقود معذّب النفس متضاعف الهم«.(غرر الحکم و درر الکلم، ح1962)
کسى که در او کینه و دشمنى است، خودش در عذاب و مشغولیت قلبش چندین برابر است.
امام عسکرى (ع) فرمود: »اقلّ الناس راحةً الحقود«. (بحار الانوار، ج78: 373)
کمترین مردم از نظر راحتى، کینه توز است.
8. حسن ظن در برابر سوء ظن، امام على(ع) فرمود: »حسن الظن راحة القلب و سلامة الدین«. (غرر الحکم و درر الکلم، ح4816)
حسن ظن مایه آسایش قلب و سلامت دین است.
و امام صادق (ع) فرمود: »خذ من حسن الظنّ بطرف تروح به قلبک و یروح به امرک«. (بحار الانوار، ج78: 209)
بهره اى از حسن ظن داشته باش تا قلبت آرام گیرد و کارت آسان شود.
9. زهد در برابر حبّ دنیا و حرص، که پیامبر اسلام (ص) خطاب به ابن مسعود فرمود: »لا ترکن إلى الدنیا و لا تطمئنّ إلیها فستفارقها عن قلیل«. (همان، ج77: 106)
به دنیا روى نیاور و با آن طلب آرامش نکن؛ زیرا به زودى آن را ترک خواهى کرد.
و امام صادق (ع) فرمود: »حریص از دو خصلت محروم و به دو خصلت مبتلا مى شود: از قناعت محروم مى شود و آسایش و راحتى را از دست مى دهد و از رضایت محروم مى شود و یقین را از دست مى دهد«.(وسائل الشیعه، ج16: 20)
10. نیکى و خیر خواهى در برابر حسد، که امام صادق (ع) فرمود: »لا یطمئنّ الحسود فى راحة القلب«. (بحار الانوار، ج73: 189)
حسود آرامش قلب ندارد.
و امام على(ع) فرمود:» ما رأیت ظالماً أشبه بمظلوم من الحاسد، نفس دائم و قلب هایم و حزن لازم«. (همان: 256)
ظالمى شبیه تر به مظلوم ندیدم، مگر حسود، که بخلى همیشگى و قلبى مشغول و اندوهى همیشگى دارد.
11. رضا و یقین در برابر شک و تردید، که امام صادق (ع) فرمود: »الروح و الراحة فى الرضا و الیقین و الهمّ و الحزن فى الشک و السخط«. (همان، ج71: 159)
آسایش و راحتى در رضایت خاطر و یقین، و اندوه و نگرانى، در شکّ و غضب است.
12. حسن خلق در برابر غضب، که امام صادق (ع) فرمود:
آسایش و راحتى در رضایت خاطر و یقین، و اندوه و حزن، در شکّ و غضب است.
و همچنین فرمود:» الرضا ینفى الحزن«. (غرر الحکم و درر الکلم، ح410)
رضایت خاطر، اندوه را از بین مى برد.
13. امنیت در برابر ناامنى، که امام صادق (ع) فرمود: »پنج خصلت است که در هر کس یکى از آن ها نباشد، عیشش ناقص و عقلش زائل و قلبش مشغول است: و دومین آن ها امنیت است«. و در پایان نیز فرمود که: »پنجمین آن ها در بر گیرنده همه آن هاست و آن آرامش است«.(الخصال: 284)
14- حق و عدل در برابر ظلم و ستم، که امام صادق (ع) فرمود: »إن القلب لیتجلجل فى الجوف یطلب الحقّ فاذا اصابه اطمأنّ و قر. ثمّ تلا هذه الآیه: فمن یرد اللَّه إن یهدیه و یشرح صدره و للاسلام«.(الکافى، ج2: 421)
همانا قلب انسان به دنبال حق در سینه جوش و خروش دارد و هرگاه به حق برسد استقرار و آرامش مى یابد، سپس امام این آیه را تلاوت کرد.
15- خواب شب(جوان و آرامش روان، 1382: 126)
در قرآن چنین آمده: »قل أرأیتم إن جعل اللَّه علکیم النهار سرمداً إلى یوم القیامة مَنْ اِله غیرُ اللَّه یأتیکم بلیل تسکنون فیه أفلا تبصرون«. (قصص/ 72)
بگو به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غیر از خداست که شبى را براى شما بیاورد تا در آن آرامش یابید، آیا نمى بینید.
و امام صادق (ع) فرمود: » فکّر یا مفضّل فى طلوع شمس و غروبها، بل تأمّل المنفعة فى غروبها، فلو لا غروبها لم یکن للناس هدوء و لاقرار مع عظم حاجتهم إلى المهدوء و الراحة لسکون أبدانهم و جموم حواسهم«. (بحار الانوار، ج3: 112)
اى مفضل، در طلوع و غروب خورشید تفکّر کن، بلکه در منفعتى که در غروب آن نهفته است تامل کن. اگر خورشید غروب نمى کرد مردم آرامش و قرارى نداشتند و حال آن که بیشترین نیاز مردم آرامش و آسایش است تا بدن هایشان آرامش یابد و حواسشان نیرو بگیرد.
کاملا واضح است که موارد یاد شده صرفا گوشه اى از اهتمام اسلام نسبت به تولید آرامش است، که در اینجا به ناچار به موارد مذکور بسنده مى شود، لکن موارد ذیل براى پى گیرى بیشتر خواننده گرامى مى آید:
16. صبر و استقامت؛
17. دعا کردن؛
18. توبه و انابه؛
19. توکل؛
20. اعتقاد به قضا و قدر؛
21. و بسیارى دیگر؛

آرامش در تعالیم عرفانى

سکینه یکى از کلمات رایج در عرفان اسلامى است، که معمولا از آن به آرامش تعبیر مى شود. سکینه صاحب سه درجه است که به ترتیب عبارتند از:
1. سکینه، خشوع است، آنگاه که سالک به طاعت و بندگىِ حق قیام کند. خضوع در این درجه از عبادت، به خاطر زیاد شدن ایمان و تقوى است تا آنکه به مقام احسان مى رسد.
لا جرم عظمت و جلالت حق تعالى را مشاهده مى کند، در نتیجه دل ها هنگام عبادت خاشع مى شود.
2. سکینه هنگام و کردار است. بدین صورت که نفس را به حساب کشد و از عیوب و آفات آن مطلع گردد و با مردم ملاطفت کند. حق را با اداى حقوق بندگى و حفظ حدود، همراه با خلوص نیت و تهذیب قصد و عمل، مراقبت کند. این درجه از سکینه اختصاص به اهل فتوت دارد. با مجموع امور یاد شده، نفس تزکیه، قلب پاک و زمینه سلوک راه ولایت فراهم مى شود.
3. سکینه اى که رضا به روزىِ قسمت شده را بر سالک ایجاد و آن را در وى بپرورد و از بیان شطحیات فاحش باز دارد و صاحب خود را به حدّ رتبه واقف برساند. این درجه از سکینه تنها در قلب نبى یا ولىّ فرود مى آید.(منازل السائرین، 1373: 207)
در بیان اقسام مراحل سیر و سلوک از طمأنینه هم یاد شده است. در بسیارى اوقات از طمانینه و سکینه به یک معنا؛ یعنى همان آرامش تعبیر مى شود، اما حق این است که درکلام برخى از عارفانِ نامدار؛ همچون خواجه عبدالله انصارى، میان آن دو فرق گذاشته شده و در بیان تفاوت هاى طمانینه و سکینه چنین بیان مى کنند:
1. سکینه، قهر و غلبه اى است که هر از چندگاه آتش هیبت را خاموش مى کند، امّا طمانینه سکون و آرامشى امنى است که در آن راحتِ انس است. پس سکونى که در طمانینه است دائم و همیشگى است نه گه گاهى و موقت و در آن راحت انس است بر خلاف سکینه.
2. سکینه گاهى ثابت و نعت و صفت مى شود و گاهى ثبوت ندارد، و صفت نمى شود، بلکه موقت است. امّا طمانینه نعت و صفتى است که هرگز از صاحب خود جدا نمى شود.( همان: 210)
از این رو، لازم است درجات طمنانیه بیان شود تا تفاوت دو کلمه بیشتر روشن گردد. براى طمانینه سه درجه قائل شده اند:
1. طمأنینه قلب به ذکر و یاد خداست و آن عبارت است از طمأنینه انسان بیم ناک به امید رحمت خداوند و طمأنینه کسى که معلول و خسته گشته به مشاهده حکم.
2- طمانینه، روح است در قصد به کشف، در شوق به معبود و در پراکندگى به جمع. سالک تا وقتى قاصد است، در سیر خود به حق تعالى توجه دارد. پیش از کشف مضطرب است و از پایان امر خود بیم ناک، امّا آنگاه که کشف برایش حاصل شد روحش آرام مى گیرد و مقصود خود را مى یابد و هنگامى که به وعده وصال یار یافت به آن مطئمن مى شود.
3- طمأنینه کسى که حضرت احدیت را شهود مى کند به لطف جمال است و طمانینه، جمع به بقا. در نتیجه بقاى همه را به بقاى حق شهود مى کند و آن گاه به بقاى حق در شهود جمع اطمینان مى یابد.(همان: 210)
بارى، سخن از آرامش در کلام عارف به نحوى دیگر است، هر چند تأمین آرامش روحى از نتایج فرآیند عملى سلوک است، لاجرم هیچ گاه آرامش به عنوان هدف مطرح نمى شود، بلکه هیچ حالت و لذت قابل تصور دیگرى در مسیر سلوک عارف مطلوب به شمار نمى آید، بلکه تنها هدف عارف حق است نه براى هدفى دیگر، بلکه الحق بما هو.
ابن سینا مى گوید:
بدان که عارف خواهان حقّ اولیه است نه از براى چیز دیگر و هیچ چیز را بر شناخت و عبادت او اختیار نکند؛ زیرا که مستحق عبادت است و عبادت وى نسبتى است شریف به وى، نه از براى طمعى باشد یا ترسى. و اگر چنان است که عبادت از براى طمعى باشد یا از ترسى بود، لازم آید که آن چه بدان طمع دارند یا از آن ترسند داعى باشد بر عبادت. و مطلوب آن بود و حق نه غایت باشد اندر عبادت، بلکه واسطه بود به چیزى دیگر غیر از آن. و آن چیز غایت عبادت باشد و مطلوب بود به عبادت، نه آن که او مطلوب.(اشارات و تنبیهات، 1332: 249)
سفرِ عارف از آن جا شروع مى شود که وى قصد »اراد و ارادت« مى کند و سپس به دریاى پر تلاطم ریاضت وارد مى شود. یکى از غرایض ریاضت این است که سالک فقط در طلب خداوند باشد و هیچ مقصد و مطلوبى جز او را اختیار نکند. بعد از آن، عارف دچار خلساتى لذیذ از نور حق مى شود، که آن را »اوقات« مى خوانیم. سپس دچار حالتى مى شود که به هر چه مى نگرد جانب حق را در آن مى بیند؛ سپس این حالت بر او مستولى و حالت سکون بر او عارض و در ادامه به وادى امن آرامش وارد مى شود.
بعد از ریاضت، عارف به حدّى مى رسد که وقت وى آرامش شود و آن چه را که ربوده بود، مألوف شود و قرار گیرد و آن چه هم چون برقى بود که بدرخشیدى و اندر حال فرونشستى چون نورى ثابت شود و وى را از آن، معارفه مستقر حاصل آید و صحبت این حال با وى مستقر بماند و وى مستمتع و متلذّذ باشد به خرّمى و بهجت آن حال و چون از وى برگردد و روى بکارى دیگر آورد، سرگردان و اندوهناک باشد.(همان: 253)
در کلام برخى از عارفین و واصلین، وقتى سخن از آرامش و آرامى مى آید، ذهن به سمت آرامش درونى مى رود که عارف به واسطه مشاهده هر آن چه علم داشته، به یقین مى رسد و صاحب آرامشى خاص مى شود. آرامش عارف باعث مى شود که وى به واسطه یقین بر مشاهده اى که داشته، صرفا قدرت حق را ببیند و تمام وقایع و اتفاقات خارجى را جلوه گاه و خواستگاه حق پندارد و همین موجب مى شود تا هرگز اضطراب، ترس و هر آن چه موجب سلب آرامش درونى است بر سالک عارض نشود، زیرا همواره خود را در آغوش امن حق مى داند و در این حال، سلب آرامش براى او معنایى ندارد. امّا نکته آن است که درجه آرامش و اطمینان دل، غایت سلوک نیست و عارف به چنین مرحله اى بسنده نمى کند. ضمن این که ارادت عارف براى ورود به سلوک هرگز بر پایه کسب آرامش در جهت پیروزى بر مشکلات خارجى نیست، مگر این که در چنگال مصائب دنیوى به تنگنا آمده باشد، که اگر چنین باشد کلام ابن سینا در این مرحله جلوه گر است. (کلام وى چند سطر پیش بیان شد)
محى الدین ابن عربى مى گوید:
سکینه، امرى است که نفس به آن چه وعده داده شده و یا در نفس خود از درخواست امرى از امور که حاصل شده است آرام گیرد. و از آن جهت سکینه نامیده شده است که چون در قلب حصول پیدا کرد وزش بادهایى که نفس را ناآرام مى سازد از وى قطع مى شود. و از آن جهت سکین نامیده شده که صاحبش به وسیله آن، آن چه را که قطعش بدان امکان پذیر است قطع مى کند. بنابراین، سکینه آن چه را که نفس بدان آرامش مى یابد به ثبوت مى بخشد. این حقیقت اش است و جز از مطالعه و مشاهده امکان نمى پذیرد. لذا سکینه بر مؤمنان فرود آمده و با فرود آمدنش آنان را از رتبه اى که بدان رتبه مؤمنان بودند به مقام معاینه و مشاهده آن، نقل و انتقال شان مى دهد و آن تضاعف و دو چندان شدن ایمان است.(فتوحات مکیّه، باب 73: 234)
کاملاً واضح است که انسان عارف در این مقام نه تنها به مصائب خود نمى نگرد، بلکه تمام قدرت را از آن خداوند عالم مى داند و حاضر است در برابر تمام سختى ها، ناخوشى ها و اضطراب ها بایستد. به عبارت دیگر، آن چنان در وجود خود اطمینانِ دل و آرامش روانى مى یابد که حاضر است در جهت ثقل این حالت با تمام مصائب و گرفتارى ها به مبارزه برخیزد و شاید به همین علت است که على (ع) فرمود:
» به خدا سوگند اگر تنها با دشمنان رو به رو شوم در حالى که آنان تمام روى زمین را پر کرده باشند، نه باکى داشته و نه مى هراسم. من به گمراهى آنان و هدایت خود که بر آن استوارم، آگاهم. و از طرف پروردگارم به یقین رسیده ام و همانا من براى ملاقات پروردگار مشتاق و به پاداش او امیدوارم«.(نهج البلاغه، نامه62)
محى الدین ابن عربى در بیان ماهیّت ایجاد آرامش عرفانى چنین مى گوید:
چون انسان شرایط ایمان را کامل کرد و استوارش ساخت، از جانب حقِّ متعال تجلّى اى بر قلب آن مؤمنى که به این صفت است حصول مى یابد، که آن تجلّى ذوق نامیده مى شود و آن آغاز قرار سکینه در قلب اوست تا آن که این سکینه بابى یا نردبانى باشد براى حصول امر پنهان، که برایش ایمان بدان واقع مى شود. بنابراین، با او همراه است؛ مانند سکون کسى که اسباب را به اسباب باز مى گرداند و این اصلا از غیب نیست، بلکه از ذوق است و آن معاینه و مشاهده است؛ زیرا انسان اگر توشه روزش نزدش باشد، نفس اش از آن ناآرامى که آن روز برایش پیش مى آید، آرامش و سکون مى یابد. پس اگر ایمان هم نزد او به این گونه در تحت حکمش حصول یابد، او صاحب سکینه است.(فتوحات مکیّه، باب 73: 232)
بیان روندِ صعودى رسیدن به آرامش و ماهیّت آرامش عرفانى، حدّ اعلاى رسیدن به طمانینه از طریق عرفان اسلامى است. آن چه آمد گزیده اى از بیانات اسلام حول عوامل و مراحل کسب اطمینان دل و آرامش روح بود. که براى علاقه مندان به مباحث اخلاقى- عرفانى بیان گردید.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 283